بجد شریف

در باره بجد

بجد شریف

در باره بجد

قـدرت بـخشش

در روزگاران قدیم بانوى خردمندى که به تنهایی و پیاده سفر می کرد در عبور از کوهستان سنگ گرانقیمتی را پیدا کرد.

 روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. آن بانوى خردمند کیف خود را باز کرد و مقداری غذا به او داد ولی آن مسافر سنگ گرانقیمتى را در کیف بانوى خردمند دید و از او خواست تا آن را به او بدهد و بانوى خردمند بدون درنگ سنگ باارزش را به او داد.

 مرد مسافر به سرعت از آنجا دور شد و از شانس خوب خود بسیار شادمان گشت.

 او می دانست آن سنگ آنقدر ارزش دارد که می تواند تا آخر عمر با خیال راحت زندگی بی دردسر و پرنعمتی را داشته باشد.

 چند روزی گذشت ولی طمع مرد او را راحت نمی گذاشت و مرتب با خود می گفت اگر او چنین سنگ باارزشی را به این سادگی به من داد پس اگر از او می خواستم بیش از این به من می داد.

 بنابراین مرد بازگشت و با سختی فراوان آن بانو را پیدا کرد و سنگ گرانقیمت را به او بازگرداند و به او گفت: من خیلی فکر کردم و می دانم که این سنگ چقدر ارزش دارد اما من او را به تو باز می گردانم به این امید که چیزی به من بدهی که از این سنگ باارزشتر باشد.

 بانوى خردمند گفت: از من چه می خواهی؟ مرد گفت: همان چیزی که باعث شد به این راحتی از این همه ثروت چشم پوشی کنی!

 زن پاسخ داد: قناعت. به همین دلیل است که می گویند افراد، ثروتمند و یا فقیرند به خاطر آنچه هستند نه آنچه دارند.

 ما با آنچه بدست می آوریم زندگی می کنیم و با آنچه می بخشیم یک زندگی می سازیم.

نظرات 3 + ارسال نظر
محمدصدیق قهستانی شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:48 ق.ظ http://www.mohammadsadigh.blogfa.com

سلام،مطالبتون بسیار زیباست،خوشحال میشم اگه به وبلاگم سر بزنید

farshid...mahmodi چهارشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:02 ب.ظ

لایک داشت.....در کل عالی بود

مصطفی پورسینا دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 08:49 ق.ظ http://www.mostafapursina.com

زندگینامه مصطفی پورسینا: راهی بسوی طبیعت

لطفا برای مطالعه زندگینامه مصطفی پورسینا به آدرس زیر مراجعه فرمایید:
http://www.mostafapursina.com/bio/p1/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد